نابترين روزهاي زندگي
اين روزها اونقدر قشنگن كه دلم مي خواد هيچ وقت تموم نشه. مهامي من مثل يك مرد بزرگ صحبت ميكنه و همه احساساتشو بر خلاف بابا جونش ابراز مي كنه شايد اين بهترين هديه خدا به من بود كه يه پيسره خوشگل و خوش تيپ روزي صد بار بهم بگه دوست دارم وقتي اين جمله رو ميشنوم احساس مي كنم ديگه هيچ آروزيي تو اين دنيا ندارم. خدايا اين لحظات زيبا و لذت بخش را نصيب آرزومندانت بكن عشق مامان، وقتي صبح از خواب پا ميشه تا به مهد كودك بره خيلي شاداب و خندانه و اصلاً بونه گيري نمي كنه ، فكر ميكنم تو مهد كودك مظلوم ترين بچه باشه گاهي اونقدر احساس گناه مي كنم كه دلم مي خواد خودكشي كنم البته بارهاو بارها دكترش بهم ميگه تو داري بهترين لطف بهش مي كنه تا بتوني او...
نویسنده :
مامان مريم
14:06